علم و قلم

دانش برای من است

علم و قلم

دانش برای من است

کودکان و پیغمبر

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ

گروهى از کودکان مشغول بازى بودند. ناگهان با دیدن پیامبر(ص )که به مسجد مى رفت , دست از بـازى کـشـیـدنـد و بـه سـوى حـضـرت دویدند و اطرافش را گرفتند.آنها دیده بودند پیامبر اکـرم (ص),حسن (ع ) و حسین (ع ) را به دوش خود مى گیرد و با آنها بازى مى کند.به این امید, هر یک دامن پیامبر را گرفته , مى گفتند: شتر من باش ! پـیامبر مى خواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به مسجد برساند, اما دوست نداشت دل پـاک کـودکـان را بـرنـجاند. 
بلال درجستجوى پیامبر از مسجد بیرون آمد, وقتى جریان را فهمید خـواسـت بـچه ها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند.آن حضرت وقتى متوجه منظوربلال شد, به او فرمود: تنگ شدن وقت نماز براى من ازاین که بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است .پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزى براى کودکان بیاورد.بلال رفت و با هشت دانه گردو بـرگـشـت. 
پـیـامـبـر(ص ) گـردوهـا را بین بچه ها تقسیم کرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول شدند

  • محمد حسین امینی

نظرات (۱)

زیبا بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی